پرستش مددی
طعم تلخ قهوه ی بی تو ، پر از دلواپسی
مانده ام با کوله بار خاطرات اطلسی
آه از احساس دلتنگی ، که بعد از هر غزل
میرسم هر شب ، به دنیای سکوت بی کسی
ساده تر دل می دهم ، در عشق بر چشمان تو
هر زمانی که بداد دست هایم میرسی
شعرهایم ، مثل باغ سبز باران خورده است
تا هما باشد ، چه حاجت بر وجود کرکسی ؟
در خودم زندانی ام ، در یک قفس دلدادگی
عشق را وا میگذارم تا زمان بررسی
هی “پرستش” می کنم ، تصویر زیبای تو را
نارسیس من شدی ، در وسعت دلواپسی
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۴.۲۶
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران