سجاد صادقی
این دو روز زندگی بیداد می خواهی چکار ؟
ای سراپا های و هو فریاد می خواهی چکار ؟
تو که از عزم جهان راسخ تری ، من دیده ام !
توی تقویم خودت رخداد می خواهی چکار ؟
این جهان در به در بازیچه ی دست تو شد
تو خودت یک لشکری افراد می خواهی چکار ؟
وسعت فرمانرواییت عجب گسترده است
شاه شاهان خانه ای آباد می خواهی چکار ؟
رقص نوری از دو چشمان قشنگت جاری است
جان جانان شعله ای در باد می خواهی چکار ؟
کل دنیا چون قفس در اختیار چشم توست
عشق ِ زندان ! مردم آزاد می خواهی چکار ؟
مردم دنیا به منجی بودن تو واقف اند …
ناجی درماندگان امداد می خواهی چکار ؟
میشناسی کل دنیا را ، چرا در مانده ای ؟؟
از من گم کرده ره ارشاد می خواهی چکار ؟
سعدی و حافظ برای تو غزل ها گفته اند …
ماه روی شاعران سجاد می خواهی چکار ؟
دل شکسته هر کجا باشد خدا مهمان اوست
روزگار خوب و قلب شاد می خواهی چکار ؟
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران