پاییز دلگیراست،فصلی مرده وتبدار
حال و هوایش بوی ماتم می دهد انگار
قصری که ویران گشته و گمگشته شیرینش
فرهاد می گردد به دنبالش دراین آوار
پس لرزه های خفته در این خاک دیگر چیست
دیگر چه میخواهد زمین از مردم غمدار
در شهر میبینم فقط دیوار سنگی را
یک بغض نامعلوم می بارد از این دیوار
صدها عروسک مانده و صد کودک مرده
صد قاب عکس کوچک و صد دامن گلدار
شاید خدا هم خشم دارد بار سنگینی است
میترسم از این برهه ودنیای ناهنجار
از اسمانت حال وروزم را تماشا کن
بالا که ماندی پس دگر دست از زمین بردار
حال و هوایش بوی ماتم می دهد انگار
قصری که ویران گشته و گمگشته شیرینش
فرهاد می گردد به دنبالش دراین آوار
پس لرزه های خفته در این خاک دیگر چیست
دیگر چه میخواهد زمین از مردم غمدار
در شهر میبینم فقط دیوار سنگی را
یک بغض نامعلوم می بارد از این دیوار
صدها عروسک مانده و صد کودک مرده
صد قاب عکس کوچک و صد دامن گلدار
شاید خدا هم خشم دارد بار سنگینی است
میترسم از این برهه ودنیای ناهنجار
از اسمانت حال وروزم را تماشا کن
بالا که ماندی پس دگر دست از زمین بردار
شاعر مکرمه سلمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو