( حالِ خوب )
حالِ خوب ، رفته سفر ديگرنمي آيد چرا؟
عمرِ من شادي نديده ، او نمي آيد چرا؟
دست وپا هي مي زنم شايدبيايدازدري
ازدرِديگرمرتب ميرود، بامن نمي ماندچرا؟
قصه هاي ناخوشي، داردسري گويي دراز
آسمان ابري شده ، بارانِ نمي باردچرا؟
مژدگاني داده دنيا ، زندگي شيرين شود
تلخكامي از سرم دستْ برنمي دارد، چرا؟
حال و روزم بس خراب ، اما تماشايي شده
درسراشيبي فتادم ؟ يا نمي خواهد مرا
عاشقانه ، هم غزل درشاعري هايم شكفت
واژه هم سنگين شده بامن نمي سازد چرا ؟
هركسي مي گويد اي بنده ! بكن شكرِ خدا
ما كه ناشكري نكرديم ، پس نمي خواهدخدا
مژگان رشيدي ( رهانور )
شاعر مژگان رشيدي ( رهانور)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو