=====================
صد هزاران جان فدای لحظه های دیدنت
غنچه ی طبعم شکوفا گشته از خندیدنت
مستي و ديوانگي هم عالمي دارد عزيز
سرخوش از آن لحظه ی رویایی بوسیدنت
ساز امشب را نوازی مست از مِی ميشوم
دلخوشم از پايكوبي ها و خوش رقصيدنت
عندلیبت نغمه خوان گوشه ی زندان عشق
جان فدای عشوه و سرمستی و لرزيدنت
ابر باران زای دریا مسلک توفانی ام
محشری بر پا شده از لحظه ی باريدنت
بيستون را خواب ديدم مهربان فرهاد من
از لب شيرين بنوشان وقت جان بخشيدنت
یوسفم چشم منی من چشم می خواهم چکار
پیر کنعان نیز بینا گشته از بوییدنت
پس تحمل كن كه اين ايام هم خواهد گذشت
ميرسد آخر بهار و فصل گل روييدنت
ای نسیم بی قرار کوچه های عاشقی
ماه پشت ابرها پنهان شد از تابیدنت،،
#مهناز_الله_وردي_ميگونی
شاعر مهناز الله وردی میگونی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو