عمر را بر هیچ سر کردی و هیچت باک نیست
جانِ من عمر است خار و خوشه ی خاشاک نیست
جانِ من عمر است خار و خوشه ی خاشاک نیست
مرغِ جانی در هوایِ آسمان خوش می پرد
خود چنان پیداست کز متروکیانِ خاک نیست
در خودت بنگر کنون بینی نشانِ بال و پر
ای دلا جایت به جز بام و بَرِ افلاک نیست
نا امیدم زین درِ قصرِ شهنشاهانِ خاک
بر لبم جز حرفِ عشقِ نعبُدُ ایاک نیست
گر دل من ره چنان سخت است کز آن مانده ای
کس نبود از پیش از این کاینجا دلِ او چاک نیست
راه عشق است و نشانش جان و مقصد ظاهرست
ور دلا از توست غایب ، قوتِ ادراک نیست
گر ضمیرت رنگِ زنگاری گرفته باز گرد
در جهان جز خاطرِ معشوق ما کس پاک نیست
مهران محمدزاده
دی ماه 1395
شاعر مهران محمدزاده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو