آه ای آتش نشان آنجا که حق یار تو بود
در میان آب و آتش زندگی یادت نبود
در حدود ذهن تو شاید سیاوش خانه داشت
در عبور از شعله هایی که جهنم مینمود
خرمنی از سنگ و آهن بود چون آتشفشان
شمع گشتی سوختی پروانه ای آنجا نبود
نقش رستم داشتی در آن میان و کارزار
کاش بود اسفندیاری تا تو را هم میستود
جان شیرین را چگونه باختی فرهادوار
صد « نظامی » بایدت تا عاشقی هایت سرود
آه ای آتش نشان « آتش » نشانِ تو نبود
از پس مرگ تو شاید رازها باید گشود
سرخ تر از آهن داغ است قلب مادرت
قصه ی تلخ جدایی یکی بود یکی نبود
در میان آب و آتش زندگی یادت نبود
در حدود ذهن تو شاید سیاوش خانه داشت
در عبور از شعله هایی که جهنم مینمود
خرمنی از سنگ و آهن بود چون آتشفشان
شمع گشتی سوختی پروانه ای آنجا نبود
نقش رستم داشتی در آن میان و کارزار
کاش بود اسفندیاری تا تو را هم میستود
جان شیرین را چگونه باختی فرهادوار
صد « نظامی » بایدت تا عاشقی هایت سرود
آه ای آتش نشان « آتش » نشانِ تو نبود
از پس مرگ تو شاید رازها باید گشود
سرخ تر از آهن داغ است قلب مادرت
قصه ی تلخ جدایی یکی بود یکی نبود
شاعر مهران عزیزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو