در مکتب هستی ، اسیر خویشیم
گمگشته و سرگشته ی دین و کیشیم
همسایه ما گرسنه و ما عازم
گه سوی مِنا و گه به سمت کیشیم
ما ناقد کم بصیرتی اُمت
در حرف رسولیم و به سیرت هیچیم
دعوی بهشت ، داریم ولی
فی الواقع همه ، هیزم آتیشیم
آیین خداست مهر و رحمانیت
افسوس که ما ، رهروان خویشیم
« آژمان »
گمگشته و سرگشته ی دین و کیشیم
همسایه ما گرسنه و ما عازم
گه سوی مِنا و گه به سمت کیشیم
ما ناقد کم بصیرتی اُمت
در حرف رسولیم و به سیرت هیچیم
دعوی بهشت ، داریم ولی
فی الواقع همه ، هیزم آتیشیم
آیین خداست مهر و رحمانیت
افسوس که ما ، رهروان خویشیم
« آژمان »
شاعر مهران صبوری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو