بَس که ما مشغولِ این « دُنیایِ وا نَفسا » شدیم ؛
رفته از خاطر ، که حتی ؛ از کجا پیدا شدیم !
از عدم بودیم و « حَق » آورد ما را در وجود ؛
جان ، به تَن ، بخشید و ما هم ساکنِ دنیا شدیم
ذره ای در قَعرِ عالم تا ابد مَفقود و گُم ؛
قطره ای نا دیدنی در عُمقِ این دریا شدیم
عده ای از ما چنان «کابوس» لبریز از جُنون ؛
عده ای دیگر پر از ”احساس” چون «رویا» شدیم
از شرابِ « ساقیِ مُطلق » گروهی مَستِ مست ؛
جمعِ دیگر ، « نَشئِه » از اندیشه ای ”والا” شدیم
در خراباتِ یقین گاهی چو ”خُم” لبریزِ ”مِی” ؛
گاه در دستانِ « رِندان » ، ساغر و مینا شدیم
در پیِ”عشقِ مجازی” ، عُمرِ ما ؛ بر باد شد ؛
پیشِ”معشوقِ حقیقی” ، عاقبت ؛ رُسوا شدیم
یک زمان ؛ بی دین و کافر ، یک زمان ؛ اَهلِ کتاب ؛
ما ؛ « مسلمان و کلیمی » ؛ « گبر ، یا ، تَرسا » شدیم
مدتی ؛ « جَهلِ مُرَکّب » ، ره نمایِ ؛ خَلق بود ؛
تا به « تدبیرِ الهی » ؛ کم کمَک ، دانا شدیم
جسم و جان ، در راهِ دَرکِ ذاتِ « رَب » فرسوده شد ؛
تا که از ”اِکسیرِ” ، اِدراکش چنین «بُرنا» شدیم
« چَشمِ سَر » از دیدنِ بَطنِ حقایق عاجز است ؛
آنقَدَر با « چشمِ دل » دیدیم تا بینا شدیم !
گرچه « مهران » از رُموزِ ”لامَکانها” غافلیم ؛
لاجَرَم ، ”مَسحورِ” این ؛ « مَعبودِ » بی همتا شدیم !!!
« مهران اسدپور »
شاعر مهران اسدپور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو