ایام این زمانه سراسر به کام نیست
دوران ماندگاری غم هم مدام نیست
ای مرد زندگی به فراز و فرودها
چون رهروئی نگر که هراسش ز دام نیست
دلبستگی مکن به جهان و قوام آن
زیرا به این سراچه امید دوام نیست
در بند عشق ماندی و رُخ همچو فاتحان
چون شیر شرزه ای که اسیر است و رام نیست
چندیست یادِ یارِ جفا پیشه ای ولی ؛
شاید صلاحِ توست که آن مِی به جام نیست
پیری بگفت؛ که نقد جوانیست، پختگی
خوشبخت آن کسی که جوان است و خام نیست
گاهی به فکر روز تقاصی ز دشمنان
مانند تیغِ تیز که آن را نیام نیست
از شیر حق شنو که بفرمود این سخن؛
در عفو لذتیست که در انتقام نیست
«مهران» ز شاه راه غزل میرسی به دوست
خوشتر ز نام او به جهان یک کلام نیست.
« مهران اسدپور »
شاعر مهران اسدپور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو