خاک روی دل ما باد سحر می خواهد
یعنی از یار سفر کرده خبر می خواهد
یعنی از یار سفر کرده خبر می خواهد
جمعه روزیست که بی دوست به سر می آید
که به سر بردن این روز هنر می خواهد
سوزن گریه در این بغض اگر درگیرد؛
چشم من اشک که نه، آب خزر می خواهد!
قسمت برگ مگر نیست به خاک افتادن؛
از درختی که دلش نیش تبر می خواهد؟
از دل تنگ من این جمعه ی پُر خمیازه؛
انتظاری که شود خون جگر، می خواهد
گر چه دل خون شده از چشم به راهی ها، از؛
دل لامصّب از این چشم نظر می خواهد
کوله بار غم یک عمر جدایی بر دوش؛
می کشیم و دلمان کسر کمر می خواهد
سر “صهبا” زده را جمعه نمی ترساند
شنبه می آید وغم وقت دگر می خواهد!
مهدی پاشائی – یازدهم خردادماه 1396
شاعر مهدی پاشائی (صهبا)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو