به پایِ وسوسههایت غرور کافی نیست
برای از تو گذشتن، عبـور کافی نیست
برای از تو گذشتن، عبـور کافی نیست
برای از تو نوشـتن، ترانه بیتاب است
برای وصفِ نگاهم، صبور کافی نیست
برای گفتـنِ بیتـی، بـه وزنِ دلگـرمی
میـان خاطرههـایم مـرور کافـی نیست
در این رها شده حتی سکوت میخشکد
برای مـردم اینجـا، ظهـور کافـی نیست
در این رها شده حتی گمانِ من اینست
برای مرده، دمیدن به صـور کافی نیست
کفن برایِ کشیدن به پیکـرم تنهـاست
تنم برایِ رسـیدن به نـور کافـی نیست
و حجمِ دردِ نهفته به سینهام طوریست
که [گنجایشِ] پهنایِ گـور کافی نیست
تمامِ زمزمههـایم به رنگِ دلتنگی است
برایِ فهمِ نهـایت، شعـور کافـی نیست
من از تپیدنِ لبهـایِ تشنه میفهمم
که در گدازشِ آهن، تنـور کافی نیست
که رازِ خلقتِ عالم، عبـادتِ محض است
در این نمازِ شکسته حضور کافی نیست
– جانلو –
شاعر مهدی محمودجانلو
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو