ن غ م ه
بر آن جانی که جانانش توگردی
نه گرم آزرده گرداند نه سردی
سحررخسارتش آذینت افروخت
دلم گیشا شد از پروانه گردی
لبت آتش زده بر نرخ یا قوت
شکست آوازه از خرمای بردی
شقایق رخ عسل لب دیده ماویش
فلق فرموده “زه” بر لاجوردی
از آن دم دیده، دیده ، دیده گانت
خرد افتاده با دل در نبردی
طلب دارد دل زناره بندم
ز جام گونه و لب قطره دوردی
گریبانگیر تن شد دل تو جوید
چنان پابند دایه گشته خوردی
به تاراج نگاهت دین و دل رفت
تو آتش پاره با عابد چه کردی
کسی بر درگه دل ره ندادم
ولیکن در نهانم رخنه کردی
برو ای دل تمام فتنه از توست
که روی از عاشقان بردی به زردی
#مهدی_عابد_ابراهیمی
تقدیم شما اساتید جان دوستان خوبم مخصوصا جناب کریمی
شاعر مهدی عابد ابراهیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو