جام لبهایت بسی شیرین تر از شهد و شکر
محو سیما می کنی هر شب ستاره تا قمر
جعد گیسویت چنان افسون نماید چشم را
گم کند در تاب مویت راه خود را رهگذر
سر به سودای تو شد اما ندارد شکوه ای
بر سر بازار تو دل گشته پر آوازه تر
تا نسیمی از سر کویت نشانی می دهد
دل تمنا میکند هر دم تو را از پای و سر
خواستم اوهام دل یک لحظه بسپارم به می
بر لب جام شرابم روی ماه ات منکسر
در جنون باشد کسی ما را نماید منع تو
کی توانم دل ز تو مه پاره بنمایم حذر
راز شیرین پیکران را بیستون داند و بس
عشق لیلی بیگمان مجنون کند دیوانه تر
چالشی افتاده عقلم مانده ام درکار دل
برده ای دل از زلیخا می برد با یک نظر
بسته شداز روی حکمت دربه رویت غم مخور
تاسحر حتما گشاید لطف حق دربی دگر
#مهدی_عابد_ابراهیمی
تقدیم دوستان عزیزم
لازم به ذکر من به شعر شماعزیزان میبینم کسب فیض میکنم با سیستم اشنا نیستم نمیدونم چطوری کامنت بزارم .سپاسگزارم .لطفا رنجشی پیش نیاد
شاعر مهدی عابد ابراهیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو