بادلم چرخش این چرخ ستمکاره چه کرد
که تو دربند سلامی و منم بادیه گرد
ای که شیرین شدنت تیشه غم داد به دل
که چنین با که و خسرو شده در حال نبرد
ترسم از آتش هجران به سلامت نرهم
دل افسون شده را طعمه کند آتش سرد
تو که بختت گره بر دامن بیگانه زدی
چون به پایان ببرم عمر پراز محنت ودرد
بعد تو طفل جگر گوشه ی پاییز شدم
کی به پایان برسد دایگی موسم زرد
بلبل از هجر گلش ناله کند عربده نیست
یا که شب ناله قویی که جدا گشته وطرد
عابدا شور و شرر از لب مکاره نجوی
باهمه بی صفتی کرده همین گردش گرد
هر زمان بی تو به رخساره خود مینگرم
آیینه گویدم هجران تو دیوانه چه کرد
تا چه تیمار بر این قلب پر از پینه سگالم
چه بلایی که فراتر شده از گریه ی مرد
#مهدی_عابد_ابراهیمی
تقدیم شما اساتید جان
واما بنده ی حقیر طرز فعالیت در سایت بلد نیستم اگر جواب کامنت نمیدم و کامنت نمیزارم دلیل بر کم سعادتی و بی معرفتی قلمداد نشود خواهشا
دستبوس شما مهدی
شاعر مهدی عابد ابراهیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو