فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

مهدی عابد ابراهیمی – او

او

آتشی افتاده بر جانم که سوزد دامنم
کر کند گوش فلک شب ناله ای بشکستنم

شهر آرامش کجاست تا بیاسایم دمی
بیقراری میزند نیشی چو عقرب بر تنم

امشب ازداغ فراقت سربه صحرا می نهم
تا بیابان هم بفهمد وارث مجنون منم

شمع خاموشی بدم درگوشه مسکوت خود
امدی پروانه گشتی تا نمایی روشنم

بعد تو عزلت نشین شد دل ندارم همدمی
از همه دل کنده حتی سایه ام شد دشمنم

مشق عاشق کشتنی دارد خیالت با دلم
بی وفا شاید گمان داری ز سنگ و آهنم

فال من چاهست وزندان گشتنم درچاه غم
تا چه توفیری نماید یوسفم یا بیژنم

از زمان دارم گلایه از فلک رنجیده ام
زین قمار تلخ و از تکرار بز اوردنم

سر به رسوایی کشد یا دیده بینا می کند
تا چه باشد سهم چشمان تو از پیراهنم

عابدا کمتر شکایت کن از این دنیای دون
بیستون میداند عاشق کشتنی دارد صنم
#مهدی_عابد_ابراهیمی
تقدیم شما اساتید جان
دوستان اهل دل و قلم
واما..بنده حقیر باید سالیانی در محظر شما کسب ادب و علم و تجربه کنم واژه استاد لایق من حقیر نیست
سپاس

شاعر مهدی عابد ابراهیمی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو