عزیزم، نازنینم، سرو نازم
امیدم، آرزویم، رمز و رازم
کجایی مایه ی شور و نشاطم
کجایی علت سوز و گدازم
تو هر ساعت که از من دور باشی
شود هر لحظه چون سالی درازم
چو طولانی شود دوران دوری
دل آتشگون شود از سوز و سازم
نمی آید به یادم با نگاهی،
دوباره دل به رخسارت نبازم
سحرگاه و شب و بیدار و در خواب
دمادم با تو در راز و نیازم
مرا کی می دهی وقت ملاقات
بیا جانا و صادر کن جوازم
بتاب ای مه تو بر دنیای مهدی
که از عشق تو دنیایی بسازم
امیدم، آرزویم، رمز و رازم
کجایی مایه ی شور و نشاطم
کجایی علت سوز و گدازم
تو هر ساعت که از من دور باشی
شود هر لحظه چون سالی درازم
چو طولانی شود دوران دوری
دل آتشگون شود از سوز و سازم
نمی آید به یادم با نگاهی،
دوباره دل به رخسارت نبازم
سحرگاه و شب و بیدار و در خواب
دمادم با تو در راز و نیازم
مرا کی می دهی وقت ملاقات
بیا جانا و صادر کن جوازم
بتاب ای مه تو بر دنیای مهدی
که از عشق تو دنیایی بسازم
شاعر مهدی رستادمهر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو