خمارت هستم و چشم انتظارم
بیا از حال معتادان در آرم
گر از این بیشتر پیشم نباشی
در آرد این خماری ها دمارم
بیا جانا که از این دور بودن
سراپا آتش و سوز و شرارم
جدایی از تو ای آرامش دل
ز دل برده ست آرام و قرارم
برس بر حال زارم نور دیده
که از این بیشتر طاقت ندارم
مرا معتاد خود کردی و رفتی
خمارم من خمارم من خمارم
وساطت کن تو مهدی این میانه
سیاه است از فراقش روزگارم
بیا از حال معتادان در آرم
گر از این بیشتر پیشم نباشی
در آرد این خماری ها دمارم
بیا جانا که از این دور بودن
سراپا آتش و سوز و شرارم
جدایی از تو ای آرامش دل
ز دل برده ست آرام و قرارم
برس بر حال زارم نور دیده
که از این بیشتر طاقت ندارم
مرا معتاد خود کردی و رفتی
خمارم من خمارم من خمارم
وساطت کن تو مهدی این میانه
سیاه است از فراقش روزگارم
شاعر مهدی رستادمهر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو