چراغ خانه مایی بسوز جانانه
که تا چو روز شود شب ز تابشت خانه
بمان عزیز تو در دل، همیشه آنجا باش
که تا بهشت شود این سرای ویرانه
بخواه جان اگرت میل هست نور بصر
که تا فدا کنمش در رهت دلیرانه
اگر خطا زندم سر ، مرا چو آینه باش
مکن دریغ ز من صحبت حکیمانه
بمان به پیش من ای گل که میکند سرمست
شمیم عطر تو ما را بدون پیمانه
چو آمدی تو، به درگاه خالق هستی،
ز جان و دل بنمودم دعای شکرانه
اگر تمام جهان هم از آن ” مهدی ” بود
سند به نام تو میزد بجای یارانه
که تا چو روز شود شب ز تابشت خانه
بمان عزیز تو در دل، همیشه آنجا باش
که تا بهشت شود این سرای ویرانه
بخواه جان اگرت میل هست نور بصر
که تا فدا کنمش در رهت دلیرانه
اگر خطا زندم سر ، مرا چو آینه باش
مکن دریغ ز من صحبت حکیمانه
بمان به پیش من ای گل که میکند سرمست
شمیم عطر تو ما را بدون پیمانه
چو آمدی تو، به درگاه خالق هستی،
ز جان و دل بنمودم دعای شکرانه
اگر تمام جهان هم از آن ” مهدی ” بود
سند به نام تو میزد بجای یارانه
شاعر مهدی رستادمهر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو