رفتم بنوشم جرعه ای ، از خَمر آن میخانه ای
کان یار شیرین روی ما دارد در آن کاشانه ای
کان یار شیرین روی ما دارد در آن کاشانه ای
ای مفتیان ، ای مفتیان ، آیید و فتوايى دهید
کاین ساقی سیمین بدن ، با ما زده پیمانه ای
باده پیاپی سرکشم ، مستم ، خرابم ، سرخوشم
هر دم به یادت مِی خورم ، شايد شوم دیوانه ای
من آدمم ، نام آورم ، از کل خلقت برترم
آیا روا باشد که من اینک شوم بیگانه ای
آتشفشان در روح من، عزلت نشینی می کنم
چله نشينى عارفم … مى آيم از ویرانه ای
یابنده ام یا ،بنده ام، از این جهان دل کنده ام
دنیا بُوَد چون پیله ای، من چون پَرِ پروانه ای…
ترسم که خوابی بی امان فایق شود بر جسم و جان
این قصه های ناتمام، گردند چون افسانه ای..
#مهدی تجری
شاعر مهدی تجری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو