به آدينــه سـلام و عطــر يارش
به چشمــان سراسـر انتظارش
به گيسـوى بلنـــد بيــد مجنـون
كه مى رقصد به روياى نگارش
به عشق پاك هر صاحبدلى كه
محبـت را نمــوده مشـق كارش
به روز جمعه و چاى سر صبح
و احسـاس هميشه ماندگارش
به نقـش نـاز لبخنـــد عـزيــزى
كه الفـت را نمــود آييـنه دارش
شـده آدينه از بستر به پا خيـز
ببر لذت تو از گشت و گذارش
#مهدى_غلاميان
به چشمــان سراسـر انتظارش
به گيسـوى بلنـــد بيــد مجنـون
كه مى رقصد به روياى نگارش
به عشق پاك هر صاحبدلى كه
محبـت را نمــوده مشـق كارش
به روز جمعه و چاى سر صبح
و احسـاس هميشه ماندگارش
به نقـش نـاز لبخنـــد عـزيــزى
كه الفـت را نمــود آييـنه دارش
شـده آدينه از بستر به پا خيـز
ببر لذت تو از گشت و گذارش
#مهدى_غلاميان
شاعر مهدى غلاميان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو