گر چه عمرى ست از اين شيوه شكايت دارم
گفته بودى كه لجوجى به من از روز نخست
من به اخلاقِ پلَشتِ تو عنايت دارم
روز ميلاد تو جاى گل و دستبدِ طلا
دو سه كاسه عرقِ شرم و خجالت دارم
تا شنيدى دو نفر گشته مزاحم ، شر شد
خاكِ عالم به سرم بس كه صداقت دارم
بارِ يك پيرزنى را كه رساندم منزل
انگ بستى كه به تو قصدِ خيانت دارم
گله اى مختصر از مادر تو كردم و گفت؛
من كجا حوصله ى بحث و دخالت دارم؟
كاسه ى داغ تر از آش شده مادرِ تو
گر چه گفته ست كه من قصدِ حمايت دارم
خاله و عمّه ى زيراب زنى دارى ها!!!
من چه كارى به تو و عمّه و خالَت دارم؟
باجناقم پُزِ شاسىِ بلندش را داد
ديد ميسوزم و افسوس نجابت دارم
فحش در چنته زياد است ولى آرامم
از همان كودكى ام حُسنِ متانت دارم
اين كه من پُشتِ سرت ناله و نفرين كردم
عادتى هست كه در حينِ عبادت دارم
هست ديوانه تر از من كه ركَب خورده ولى
به توى دلبرِ ديوانه ارادت دارم !!؟!
به گمانم كه خدا هم خَرِ خود را بشناخت
گر تو را داد به من ، ديد كه طاقت دارم!
#مهدى_خداپرست
شاعر مهدى خداپرست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو