زمانه خواست كه از هم جدا بشويم
فقط دو تا كبوترِ نام آشنا بشويم
فقط دو تا كبوترِ نام آشنا بشويم
گمان كنم دعاى حسودان شهر باعث شد
اسيرِ پنجه ى تقدير و انزوا بشويم
بيا براى راحتىِ مردمانِ حسود
ز هم جدا شده هر چند هم فنا بشويم
روا نبود به هنگامِ سروْ شدن در باغ
كه از نسيمِ جفا همچو بيد تا بشويم
دلِ شكسته به كارِ كسى نمى آيد
بيا به اين شكسته دلى هر دو تا رضا بشويم
گرفته آهِ پدر آنچنان كه ممكن نيست
كه با دعاى خيرِ مادرمان هم دوا بشويم
خدا كه بر دلِ بيچارگان نظر دارد
چه حاجت است كه ما دست بر دعا بشويم
شنيده ام كه دعاى شكسته دلان اثر دارد
بيا دعا كنيم هر دو راهىِ خدا بشويم
#مهدى_خداپرست
شاعر مهدى خداپرست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو