
منوچهر کوهن
ساک صبور
در انتظار مانده ام
ساکی بسته ام
نشسته بر سنگ سرد ایوان
دری نیمه باز
اطاقی خاموش
و دمی گرمای آغوش
تکان دست ها
و آنگاه جوی جاری
بر چهره ام
***
فصل ها می گذرند
تُند
خزانی و زرد
سرد ، پر درد
و سنگ سیاه ایوان
در فصول صبور و کبود
خا لی از هر سا ک
باز هم تنها می ماند
منتظر….
همچنان در انتظار……
تهران -1372 شمسی