خسته ام خسته بگو تو نفس آب کجاست
سجده گاه من غمدیده به محراب کجاست
همه شب تا به سحرحس شکفتن دارم
آنکه آید چو زند حلقه براین باب کجاست
دردلم خون و جراحت همه از زخمه شده
آسمان ، ابر، ستاره ، همه مهتاب کجاست
دل شوریده و دیوانه و محنت کش من
بارش اشک من و اینهمه سیلاب کجاست
قصه های من افسرده تو میدانی و بس
دلم آخرشده بیغوله که بیتاب کجاست
همه روزو همه شب شکوه کنم تا به سحر
یک بغل عطر شقایق غزل ناب کجاست
دلت (عرفان) زازل بوده همه دم سردار
تابش و روشنی لحظه آفتاب کجاست
سجده گاه من غمدیده به محراب کجاست
همه شب تا به سحرحس شکفتن دارم
آنکه آید چو زند حلقه براین باب کجاست
دردلم خون و جراحت همه از زخمه شده
آسمان ، ابر، ستاره ، همه مهتاب کجاست
دل شوریده و دیوانه و محنت کش من
بارش اشک من و اینهمه سیلاب کجاست
قصه های من افسرده تو میدانی و بس
دلم آخرشده بیغوله که بیتاب کجاست
همه روزو همه شب شکوه کنم تا به سحر
یک بغل عطر شقایق غزل ناب کجاست
دلت (عرفان) زازل بوده همه دم سردار
تابش و روشنی لحظه آفتاب کجاست
شاعر معصومه عرفانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو