فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 24 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

مسيحا الهياري (ناجي) – فقط باش

حالا که میروی به خدا می سپارمت
ای بغض در گلو به صدا می سپارمت
چون کودکی که دربه در بادبادک اش
پرواز میکنی به هوا می سپارمت
یک عمر با خنجر تو زخم خورده ام
اکنون تو را دست جفا می سپارمت
بیمار خال روی تو را راه چاره نیست
اما تو را به روح دوا می سپارمت
تو بی وفا بودی واین رسم چشم توست
یک لحظه صبر کن به وفا می سپارمت

حالا که خلاصه همه بودن من تویی
فقط باش
کنار من یا دور از من بی من یا با من
فقط باش
مرا دوست نداشتی .باشد نداشته باش
فقط باش
گل میخری برای من نیست . نباشد
فقط باش
شانه هایت مرهم اشکهای من نیست باشد
فقط باش
صدا میزنی نام من نیست… نباشد توفقط باش
همین که باشی خوب است

همین که میدانم لباسهایمان زیر یک آفتاب خشک میشود برای ادامه من کافیست

تو فقط باش حتی در آغوش غریبه ای ….. من خوشبختم

به خاطر کلی بایدها
نباید دوستت میداشتم
مرا ببخش دیگر تکرار نمیشود


شاعر مسيحا الهياري (ناجي)

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو