با سنبل دیوانه ی گلشن شدم
از نوای بلبل گرفتار چمن شدم
خلوت را گرفت شوق شیدایی
به قوت عشق اسیر برزن شدم
کوچه وفا شد هیاهو و غوغا
هنگام رسوایی به سخن شدم
دیدم همراه ماه چشمان سیاه
خاطرخواه آن شورکهن شدم
التماس شد صدای این احساس
گدای عطر و بوی یاسمن شدم
ناله را دیدم دست گرفت به پیاله
برای تک و تنهایی دشمن شدم
سرمایه دل شد آتش زدن هستی
از برکت حضورش روشن شدم
از نوای بلبل گرفتار چمن شدم
خلوت را گرفت شوق شیدایی
به قوت عشق اسیر برزن شدم
کوچه وفا شد هیاهو و غوغا
هنگام رسوایی به سخن شدم
دیدم همراه ماه چشمان سیاه
خاطرخواه آن شورکهن شدم
التماس شد صدای این احساس
گدای عطر و بوی یاسمن شدم
ناله را دیدم دست گرفت به پیاله
برای تک و تنهایی دشمن شدم
سرمایه دل شد آتش زدن هستی
از برکت حضورش روشن شدم
شاعر مسعود یاراحمدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو