شهر که خوابید خطاها کنید
هر که خطا کرد تماشا کنید
شهر که خواب است خرابم کنید
مست و خطاکار خطابم کنید
مستم و شبگرد ولی بیخطر
تیر نظر خورده به دل بی سپر
آنکه در این شهر خطا میکند
نقش مرا در همه جا می زند
حرف دروغیست نسازید بند
قفل دلم را نزنیدش به پند
گم شدم آن سو که نگاهی نبود
جز من و مستی که گناهی نبود
سایه که افتاد رهایم کنید
زخم اگر افتاد دوایم کنید
هر سحری توبه و شب وا شدن
زخم دلم با غم تو تا شدن
گریه نکن گریه دوایم نکرد
این شب و فتنه رهایم نکرد
در دل این کوچه چراغی نماند
جز دل من که در آتش بماند