صدای سوت قطار و مسافری که باز هم جا مانده است .
بار اول نیست که به قطار نمی رسد و بارها و بارها این صحنه برایش تکرار شده است .
چمدانش را به دست می گیرد و از ایستگاه بیرون می زند . مسیر قطار را می گیرد و به راهش ادامه می دهد .
یکی دو ساعتی که راه می رود خسته می شود و بر روی جاده ی قطار می نشیند .
چند لحظه بعد صدای سوت قطاری از دور او را متوجه می کند و بلافاصله از جاده فاصله می گیرد و به راهش ادامه می دهد .
بیشتر مردم شهر او را می شناسند و خیلی از روزها برنامه ی زندگی او به این صورت می گذرد .
از وقتی که از شرکت راه آهن بازنشسته شد ، دیگر نتوانست در خانه بنشیند و بیشتر وقت و زندگیش را در ایستگاه و کنار قطارها می گذراند .
امروز هم مثل روزهای دیگر گذشت و با تاریک شدن هوا ، راه خانه را در پیش نمی گیرد و به ایستگاه متروکی که در کنار راه آهن است می رود و شب را در آنجا سپری می کند .
صابر خوشبین صفت
اهواز : 8تیر۱۳۹۶