تنها تو میفهمی سکوتم را
آن سوی گفتن های تکراری
افتاده ام از برج آزادی
کنج اسارت های اجباری
من از تو ای آیینه می ترسم
از روبه رویی با خودم حتی
تنها تو می دانی که بعد از او
با من چه کرده این فداکاری
مثل شعاع شعله ای بی جان
جا مانده ام در خواب خاکستر
فرمانده ی نالایقی هستم
در جبهه ی جنگ خودآزاری
بازنده ی تقدیر دیروزم
هم نسل توپ و ترکش وموشک
گاهی به تاریخم بیا دوراز
اندیشه های کوچه بازاری
چیزی نمانده از من تنها
جز خاطراتی محو ودورازدست
تصویر تکه تکه ای هستم
مانند پازل های دیواری
#مریم_ناظمی
شاعر مریم ناظمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو