فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

مریم آخوندی

دود از سر قطار بلند میشود
وقتی هیچ بهانه ای چمدان را برای ماندن متقاعد نمیکند

دستهایش را در جیبش میگذارد
و در تکرار سوالی بی جواب
به اخر خط میرسد

مریم آخوندی☘
فکر میکنم
به جو گندمی موهایت
زیر باران
به جو گندمی موهایت
زیر آفتاب
به جو گندمی موهایت
روی سینه ام
فکر میکنم
می ایستم زیر دوش
فرو میروم در خودم

چرا نمیپری از سری که برایت درد میکند؟

مریم اخوندی☘
دیگر آرایش غلیظ این خیابان تو را بر نمیگرداند
باید پشت تمام چراغ قرمز های این شهر
به اینکه دوباره سبز خواهم شد
فکر کنم
ثانیه ها منتظر هیچ عابری نیستند
و زمان در تصادف هیچ نگاهی نخواهد ایستاد
تنها خاطره ای در تو سبز میشود
و هر بار
تنهایی ات
بزرگ تر خواهد شد

مریم آخوندی ☘
از موج موهایم پایین میریزند
از سراشیب اندامم دست هایت شره میکنند

تنم حراج سیاهی بازار چشمت
در بلوایی که راه افتاده در این تماشا
در رقص آتشی که زبانه کشیده در سینه هایم
مرا از رگهایم که راه افتاده اند در تنت
بپرس

سرخی چشمان تو بی دلیل نیست

مریم آخوندی☘
حضور تو
در تمام نقاشی های خیس بوم
و شعرهای ترم دلگرمی خوبی ست

در تمام رنگ ها دنبال ترکیبی میگردم
که به پوست تو بیاید
به جو گندمی موهایت
که ریخته به پیشانی ات

دوستم داشته باش
و برای بوسیدنم دنبال منطق نگرد
در من لیلای عاشقی هر شب
مجنون بازگشت توست

فراموشم نکن
وقتی سالهابعد
در روشنای چشمان دختری
دستهای مرا میگیری
به پارک میبری
و در تاریکی سینما مرا بی پرده ظاهر می کنی

مریم آخوندی☘