مرگ مادر
××××××
اینکه می بینی چنین در خوابِ ناز
کودک معصومِ مادر مُرده است
◇
منتظر مانده است تا مادر بیاد
بی حیایی مادرش را بُرده است
◇
مادر خود را تصور کن دَمی
زخم هایش تا ابد بر گُرده است
◇
مادر از راهی که رفته برنگشت
خاطرش از مرگ او آزُرده است
◇
مرگ مادر تلخ کرده کام او
بُغضِ سنگینش گلو بِفشُرده است
◇
گر وجودش در وجودِ مادر است
در نبودش قلب او افسرده است
◇
این گلِ زیبای خلقت این چنین
از خطایِ جاهلی پژمُرده است
◇
آن صیاد بی حیایِ نا نجیب
لیبِلِ بی عُرضَگی را خُورده است
◇
جوجه ها را همچو مادر سرنوشت
قاتلش را به خدا بسپُرده است
◇◇
،حاجی اکبری،