زندگی، با دوستان خصمانه شوخی می کند
سرنوشت اما چه بیشرمانه شوخی می کند
سرنوشت اما چه بیشرمانه شوخی می کند
این اواخر این حقیقت را به جد فهمیده ام
هرکس و هرچیز، آگاهانه شوخی می کند
می کند شوخیِ تلخی در بیابان ها، سراب
شمع روشن گاه با پروانه شوخی می کند
مجری اخبار هرشب با خبرهایی عجیب
روزنامه با خبر روزانه شوخی می کند
داستان نفت اندر سفره ها یک شوخی است
یک نفر با قصه یارانه شوخی می کند
می تکاند ناگهان سقف و در و دیوار را
زلزله این روزها با خانه شوخی می کند
بر سر یک سیب ابنای بشر محکوم شد
خالق هستی چه بیرحمانه شوخی می کند
در میان آن غزل های لطیفش خوانده ام
حافظ شیراز هم رندانه شوخی می کند
عقلِ غافل، مانده عاجز از علاج و چاره، چون
چشم شوخش با من دیوانه شوخی می کند
شاعر مرتضی عبدلی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو