فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 15 آبان 1403

پایگاه خبری شاعر

مرتضی خدادادی

اشعار:

و بعد هرگز و اندی دوباره من شادم

که سرنوشت غزل را به دست دل دادم

و شیهه می کشم اینجا سکوت شادم را

از آن زمان که دوباره به دستت افتادم

غرور خسته و سردم دوباره می جوشد

دوباره پر تب و تابم، دوباره مردادم

شبیه آنچه که دارم در آسمان ها نیست

من امتزاج دو دریا روانه در بادم

و روح حضرت طوفان درون رگهایم

و من خود ِ خود ِ عشقم تورا که سر دادم

و کافرم به خدایان دیگر از امشب

تویی خدای غزلها، تو کردی آبادم

دوباره پر شدم از تو، حضور سرشارت

دوباره غافلم از غم، دوباره فریادم

تیرماه 87

من ماهیِ سرخم درون سفره ی عید

غمهای من را در دوچشمم می توان دید

اشکم چکید از چشم من در آب گم شد

کودک – کنار سفره – من را دید و خندید

***

من یک گل سرخم که روییدم به باغی

دست سیاهی آمد و از شاخه ام چید

من یک صدای خسته ام، آرام و محزون

من را کسی در کُنج این ویرانه نشنید

نه…! شعر شادی از من غمگین نخواهید

اصلاً دگر حال دل من را نپرسید

ای کاتبان سرنوشت مبهم من!

من را رها سازید از چنگال تردید

هی وعده پشت وعده از فردای بهتر

اما سرانجام این حباب ساده ترکید

هی شاخه هایم را شکستید و تبر شد

هر یک تبر یک زخم شد بر سینه ی بید

من بید ِ لرزانی میان زمهریرم

ای تیرهای آتشین بر من ببارید

من را بسوزانید تا گرما بگیرم

من را که سردم، خسته ام، بی شوق و امّید

دیگر نمی خواهم از این دنیا پشیزی

یک ماهی ِ مرده کنار سفره عید

فروردین ماه 91