فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 24 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

مرتضی احمدی – دست جالوت

وقت رفتن , نفس از سینه به دورش کردی

پای , بر دل بنهادی و عبورش کردی

دلم آمد به طوافت , و تو رَجمش کردی

کعبه یِ عشق و محبّت ,همه جورَش کردی

من شدم قصّه ی داوود و برایت مردم

دست جالوت گرفتی و زبورش کردی

شیر, من بودم و خطّی که به دورم تو زدی

سکّه هایم فلزی بود , بلورش کردی

پیرهن داد , ندا تا که تو عشقم بینی

چشم یعقوب دلت را تو صبورش کردی

و در این صبح , نسیم از تو نیارد خبری

خاطرِ , خاطر و یادت همه گورش کردی

گردشِ چشم من آن پیچش مویت هم دید

باز بی روی خود این چشم, نمورش کردی

گردشِ فصل نگاهت به زمستان ماندش

و بهارم بگرفتی , به قبورش کردی

گل شبدر کم از آن لاله ی قرمز دارد

جور دیگر نتوان دید , که کورش کردی

م.

شاعر مرتضی احمدی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو