دلم هنگام نبودت ز دلت سهو نشد
تیشه ی قهر زدی ، بذر دلم سرو نشد
بغض خشکیده امیدش به همان امضا بود
که به زیرِ دل من خورد، قسم، لغو نشد
جوهری پخش به اشکم شدو بغضم ترکید
خشک شد آب دو دیده ،سخنت محو نشد
دوریَت الکل غم بود ، ز جامی مبهم
روح من یخ زد و یک دم نفسم،صحو نشد
م.
شاعر مرتضی احمدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو