نرو که جز دلم جای دگر نداری
نگو که غیر من کسی به سر نداری
نگو که غیر من کسی به سر نداری
بهانه بود تمام دلیل هایت
و گرنه حوصله ی دردسر نداری
همان یکبار که افتاد رو سریت
همه ی شهر عاشق شد خبر نداری
چه تیشه ای به بیستون زدی “هفت و سه”؟
نزن ز داغ خواب ما ، اثر نداری
بلا به سر زمین شیر مردان چرا؟!
مگر ای چرخ کبود بصر نداری
چه شکایت کنی از خاک پرده شاهد
تو تماشا کنی ولی ” نظر” نداری
به عشق کوش واشکواره ای به آغوش
که جز کِشتِ شکسته دل ثمر نداری
شاهد 960830
شاعر مختار فعلی (شاهد)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو