فقط خدا
” هوای شهر ما “
هوای شهر ما ، این روزها خاکستری باشد!
شنیدم عشق هم در احتضار و بستری باشد!
نجابت شد چه بی معنی ! ، ندارد حرمتی انسان!
که می گوید که “عفّت” شال یا یک روسری باشد؟!!!
عجب بازار بی خیری ! محبت زیر پا له شد!
برایِ ” عاشقی “! ، حتی اگر یک مشتری باشد!
کسی عیبی به کارِ خود نمی بیند! و معصومند!!!
و هر تقصیر هم، بر گردنِ جنّ و پری باشد!!!
سحر تا شام مَردم از پیِ نانی دوان هستند!
و دایم حرف از ” سنگک ” و گاهی ” بربری ” باشد !
زرنگان ! ، حکم فرمودند! تا بهتر بدانی تو!
در اینجا ، دستِ هر کس تویِ جیب دیگری باشد!!!
ببین هاتف! چه عاقل شد! ، گمانش شاعری داند!!!
یکی ” مجنون ” در این شهر است و آن هم”اکبری” باشد!
با احترام
محمود رضا اکبری
هاتف
شاعر محمود رضا اکبری(هاتف)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو