” نبض دریا “
بنازم قامت رعنا و آن چشمان شهلا را
که مجنونت شدم اینک و داری رسم لیلا را
نشانم بی نشانی بود اما عاشقت هستم
که این دلدادگی هرگز ندارد جای حاشا را
چنان در خود پریشانم که حالم را نمی دانم
مگر اعجاز عشقت بِه کند ویرانه ماوا را
عجب حال خوشی باشد تو باشی بر لب دریا!
و من در عالم مستی بگیرم نبض دریا را
به تورات و به انجیل و به قرآن عاشقت هستم
خدا را ای عزیز دل ، بیا نشکن دل ما را
زدی بر جان و دل آتش! گمان کردی که موسایی!
ببین این سینه از آتش ، سپس آن “طور سینا” را!
اگر مبصر شدی در عاشقی! تقصیر خود، داری!
گناهِ من نباشد هی دهی فرمان بر پا را!!!
بیا این دفتر اشعار تنهایی…! بسوزانش…!!!
ولی یک دم نشانم ده، همان احساس زیبا را…!!!
چه کردی با منِ رسوا که دهقانی فداکارم؟!!!
و می خوانی برایم بی گمان تصمیم کبری را…!!!
بیا لطفی نما امشب به این مجنون بی پروا… !!!
که مهمانم کنی صد جرعه از آن شهد لب ها را…!
ببین هاتف چه شیدا شد به ناز چشم بیمارت!
بگیرم تنگ در آغوش و کن دردم مداوا را…!!!
با احترام
محمود رضا اکبری
هاتف ۲۲ / ۱۱ / ۹۵
شاعر محمود رضا اکبری(هاتف)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو