.
.
.
.
باز ازدلِ حکمت طپشی رفت ،زمین را
یعنی……. سرِ تقدیراََلَم شد به جبین را
.
.
.
باز ازدلِ حکمت طپشی رفت ،زمین را
یعنی……. سرِ تقدیراََلَم شد به جبین را
ماتم زده شهری من از این راز چه دانم ؟
از قدرت حق نیست کسی با خبر این را
آگه شدن از سِرِّ خداوند…… نه شاید!
شایسته همان است که بایسته ترین را
ما بنده-ی او بوده و او خالقِ هستی
در مُلک خداوند نه کس، شاه نشین را
در چرخه- ی گیتی بدهد روز و شب-اش را
خورشید و فلک، کوکب و هم ماه مهین را
غافل مشو از کشور دین …. ذات خداوند
تقدیرتوتقدیم شود…………. خُلد بَرین را
*محمد کریم زاده نیستانک 1396/9/8
شاعر محمد کریم زاده نیستانک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو