غم درون لحظه هایت خانه کرده تا به حال؟
گریه هایت آرزوی شانه کرده تا به حال؟
گریه هایت آرزوی شانه کرده تا به حال؟
یک عبور بی تفاوت با هزاران خاطره
روح رنجور تورا ویرانه کرده تا به حال؟
یا خماری یِ دو چشم مست و جادویی تو را
کو به کو آواره ی میخانه کرده تا به حال؟
از مرام و ادعای عده ای پیمان شکن
شک درون جسم و جانت لانه کرده تا به حال؟
آنچه را که شعله ی غم با دل من میکند
هیچ شمعی با پر پروانه کرده تا به حال؟
هیچ مرد عاقلی از درد های بی دوا
درد و دل با آدمی بیگانه کرده تا به حال؟
#محمد_مهدی_سلیمان
شاعر محمد مهدی سلیمان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو