شب بود که آمدی دلم روشن شد
سرتاسرِ دشت خوشه ها خرمن شد
همراه نسیم جا به جا دل دادم
شبنم سرِ صبح همسرِ گلشن شد
خورشید نشست در حیاتی دیگر
لب بر لبِ رود صحبت از سوسن شد
دریا صدفت به اشتیاقم میداد
هر موج رسید ساحلی ایمن شد
یک بوسه زدم درآن شب رویائی
دیدم که تمام هستی ام احسن شد
محمد محسن خادم پور
شاعر محمد محسن خادم پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو