زمین لرزید دل را غصه پاشید
دیارِ بیستون را خاک بلعید
اگر تلخ است اما چاره ای نیست
نباید ریخت بر سر یاس وُ تردید
که رسم روزگاران بوده هر دم
زند زخمی به تختِ صبر وُ امید
پس از این بازهم فردا بماند
شود صبح وُ بتابد باز خورشید
بلا دارد پیامی نغز وُ روشن
که دنیا را نباید سخت چسبید
تعادل رمزِ مرزِ جاودانیست
نبودن یا که بودن هر که پرسید
جوابی ساده دارد گر بداند
دو روز زندگی را عشق جوشید
که بردارد نقابِ محتوا را
نمایان بنگرد بذری که پاشید
محمد محسن خادم پور
شاعر محمد محسن خادم پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو