منکه تقصیری ندارم چشمتان زیباست بانو
در شلالِ مویتان رنگین ترین رویاست بانو
قدِّتان چون سروِ رعنا چاووشی خوانِ معما
رقصتان تعبیرِ موجِ نرم این دریاست بانو
در بهشتم گندمی گلهایتان دمنوش هرشب
میوه ی ممنوعتان یاد آور حواست بانو
دست من کوتاه وُ خرما بر نخیل نازهاتان
زیر پاهاتان دلم عاشق ترین تنهاست بانو
آنقَدَر پوشیده میخندید شاید من نبینم
خود نمیدانید از رفتارتان پیداست بانو
من شدم مجنونتان ، لیلایتان دارد حکایت
قولِتان پیوسته از اکنون به فرداهاست بانو
معذرت میخواهم اما با اجازه گفته باشم
گوشه ای از چشمتان گاهی به سمت ماست بانو
ماه بانو میزنم من نزدتان همواره زانو
این همه تاخیرتان ، تدبیرتان غوغاست بانو
محمد محسن خادم پور
شاعر محمد محسن خادم پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو