جان برنمیتابم اگر ، مستی نباشد بیشتر
با غیر نزدیکم چُنان ، با مِی چنانم خویشتر
با غیر نزدیکم چُنان ، با مِی چنانم خویشتر
ما در ره میخانه ای ، عمری فُتادیم از نفس!
کو بوده از هر آدمی ، با ما ز ما درویش تر
با ما حرام و از حلال ، هرگز نباید صحبتی
از آن چنان بشنیده ام ، چندان مکرر پیشتر
عمری نخواهم آنچنان ، بی منت ساقی شود
عمری که دارد میزند ، ما را دمادم نیشتر
دل را نکوهش میکنی ، از مستی و دیوانگی
هر دل که مستش بیشتر ، بی شک درونش ریشتر
ای شیخ مستوری مکن ، با ذکرهای هر دمت
از ما چه پنهان میکنی ، وقتی تویی هم کیش تر
شاعر محمد لالوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو