یک شب این طرح نگاهم به دلت میشیند
آخرین شوق گناهم به دلت میشیند
آخرین شوق گناهم به دلت میشیند
نیست حتی به جنون واری من حالِ کسی
عاقبت گریه و آهم به دلت میشیند
قسمتم کن که تو را در بغلم گریه کنم
دیدن حال تباهم به دلت میشیند؟
دلخوری های من و دوری دستان تو باز
گرد این بغض سیاهم به دلت میشیند
من و این گریه عجب حال بدی هست ولی
عشق از دوری راهم به دلت میشیند
پشت دروازه قلبت به خدا خواهم ماند
عاقبت کل سپاهم به دلت میشیند
شاعر محمد لالوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو