قفس را بر نمي تابد كبوتر زانكه بالايي است
زمين در زير بال آسمان سيران تماشايي است
زمين اين تيرۀ خاكي ز آزادي چه مي داند
مگر روزي كه در دست ابر مردي اهورايي است
به چشم باور عاشق زمين سيارۀ سردي است
كه لرزان از صداي موحش قانون ياسايي است
صداقت نيست در چشم ريا مردان دين پيشه
عدالت فعل مجهولي در اين دار هيولايي است
يقين دارم كه در تقدير انسان قائمي باشد
همان مردي كه تمثيل بلند عشق و زيبايي است
بود تاريخ ما هجري از آنكه يار مستور است
واينك چارۀ دلها فقط صبرو شكيبايي است
دل دريا تبار من چو اقيانوس آرام است
كه اندر محبس سينه اسير موج تنهايي است
از آن روزي كه آيينه به توصيف رخش بر خاست
دل آيينه آيينم بسان طور سينايي است
يقين از طور چشمانش تجلايي نصيبت شد
كه اينسان شعرت اي عاشق زلال و ناب و رؤيايي است
كرج-محمد علي جعفريان(عاشق)-18/5/1379
شاعر محمد علی جعفریان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو