کُنج یک قفس، نَفَس نَفَس
نَفَس، گرفته از هوای این قفس
نَفَس، گرفته از هوای این قفس
وجب وجب نگاه گذشته تا گذشت زمان
زمان سالیان بیش از شُمار میله ها و خط
خطی که یک خراش کشیده تا میان قلب
هر ثانیه آن، صدا، بِکوب، بِزن به دَر و پَر
پَر زدن به جرم جست و جو برای چند نَفَس
کشیده تا پَستوی هر خواب، شب، ظهر، سَحر
سَحر شروع هر وَرق از تکرار دفتری که برگ
برگ آن پر از وَهم در نچیده های تلخ
تلخ تر از صدای خنده های مرگ میان ترس
از سقوط ارزشی که رفت و وقت تنگ
تنگ تر از رگی میان بُغض و گریه های بَعد
سقوط نفس، حبس در حسرت کمال مَحض
کُنج یک قفس، اوج یک هبوط، خیره در سکوت اَبر
لب به لب رسیده آخرین نفس، زمان پَر، کمال پَر
شاعر محمد شاهین
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو