خواب می دیدم که کویت را چراغان میکنم
شادی وصل تو را از خلق پنهان میکنم
پا برهنه، در بیابان، من به شوق دیدنت
پای پوش خویش از خار مغیلان میکنم
خواب می دیدم به کشتی میشوم همراه نوح
خنده بر بازی سیل و موج و طوفان میکنم
بت مرا بشکست عاشق میشوم بر او چه باک
آتش نمرودی غم را، گلستان میکنم
خواب می دیدم که از دست خریداران بد
عاشقانه یوسف دل را به زندان میکنم
تا شوم یکبار دیگر سربلند از امتحان
نفس خود را میبرم در عید، قربان میکنم
خواب می دیدم بهاری با حضور یار خود
سروری ها بر تمام عهد و دوران میکنم
شادی وصل تو را از خلق پنهان میکنم
پا برهنه، در بیابان، من به شوق دیدنت
پای پوش خویش از خار مغیلان میکنم
خواب می دیدم به کشتی میشوم همراه نوح
خنده بر بازی سیل و موج و طوفان میکنم
بت مرا بشکست عاشق میشوم بر او چه باک
آتش نمرودی غم را، گلستان میکنم
خواب می دیدم که از دست خریداران بد
عاشقانه یوسف دل را به زندان میکنم
تا شوم یکبار دیگر سربلند از امتحان
نفس خود را میبرم در عید، قربان میکنم
خواب می دیدم بهاری با حضور یار خود
سروری ها بر تمام عهد و دوران میکنم
شاعر محمد حسین بهاری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو