دیدی آن یار دلآزار نظر کرد و گذشـت
دید و اَبروی بر این دیده، سپر کرد و گذشت
پس از این یاد وِی و جام مِی اَم خواهد بود
که توان شایدم این شام، سحر کرد و گذشت
به طریقی نِگَـهَم دار خدایا که زعشـق
دل دیوان مرا خون جگر کرد و گذشـت
زُهرهی خوش نَفَسم وصل مرا هیچ نخواست
کوکـب حادثه را پیش نظر کرد و گذشت
ای دل امروز جوانی و بسی سرخوش و مست
بهره آن بُرد که این حادثه سر کرد و گذشت
–
مهرداد
فروردین ماه 1368
دید و اَبروی بر این دیده، سپر کرد و گذشت
پس از این یاد وِی و جام مِی اَم خواهد بود
که توان شایدم این شام، سحر کرد و گذشت
به طریقی نِگَـهَم دار خدایا که زعشـق
دل دیوان مرا خون جگر کرد و گذشـت
زُهرهی خوش نَفَسم وصل مرا هیچ نخواست
کوکـب حادثه را پیش نظر کرد و گذشت
ای دل امروز جوانی و بسی سرخوش و مست
بهره آن بُرد که این حادثه سر کرد و گذشت
–
مهرداد
فروردین ماه 1368
شاعر محمد آموزگار
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو